مقالهای کوتاه دربارهی آثار لوئیس بالتز/ دیوید کمپنی


در این جا دو عکس معماری میبینیم که لوئیس بالتز در سال ۱۹۷۴ گرفته است. در مقام تصویر، این عکسها دقیق و زیبا هستند. اما به عنوان مستنداتی از سازهها، خشک و دور از دسترس به نظر میرسند. این عکسها مربوط به مجموعهای با 51 عکس با عنوان «پارکهای صنعتی جدید نزدیک ایروین، کالیفرنیا» هستند. در ایروین که یک شهر حومهای جدید در جنوب لس آنجلس است، بالتز در حال مطالعهی پدید آمدن چیزی بود که اکنون برای ما بسیار آشناست. آن سازههای عمومی که از نظر معماری ارزش کمی دارند و در حاشیهی شهرها تجمع میکنند. این ساختمانها با هزینهای کم برای کسبوکارهای کوچک و متوسط ساخته شدهاند و چیزی بیش از سولههای تزئینشده نیستند. ظاهر آنها چیزی از آنچه در داخل میگذرد را بازگو نمیکنند. همانطور که خود بالتز گفته: «شما نمیدانید آنها – در داخل این فضاها- در حال تولید جوراب شلواری هستند یا سلاح کشتار جمعی.» او میتوانست مانند یک خبرنگار تحقیقاتی وارد این ساختمانها شود، اما چیزی اسرارآمیز و نگرانکننده دربارهی این نماهای خارجی وجود داشت.
بالتز ۱۹۴۵ به دنیا آمد و در کالیفرنیای دههی ۱۹۶۰ بزرگ شد و مانند بسیاری از همنسلان خود جذب دنیای هنر غرب آمریکا شد. امواج متلاطم، درختان سر به فلک کشیده، غروبهای آتشین و بیابانهای گسترده. به جورجیا اوکیف یا ادوارد وستون فکر کنید. اما کالیفرنیا در حال تغییر بود و اگر این چشماندازها با توسعهی حومهنشینی خراب نمیشد، ارتش یا کارخانهها را انتخاب -و خراب- میکردند. آمریکا در حال انکار این گسترش بیرویه بود. بالتز احساس کرد که این وضعیت نیازمند صداقت هنری جدید است، اما برای یک عکاس مشکلی اساسی وجود داشت. این دنیای جدید پشت نماها پنهان بود و از طریق ظواهر، خود را فاش نمیکرد. بالتز این سازههای مرتفع فولاد، شیشه و بتنی را مطالعه کرد. چگونه میتوان از چنین محیط خالیای تصویری واقعی ساخت؟ اگر جهان بخواهد خود را پنهان کند، دوربین چطور میتواند آن را آشکار کند؟ یک عکس از یک نما چه فایدهای دارد؟
بالتز در جایی گفته:«من نمیخواستم سبک خاصی داشته باشم؛ میخواستم عکاسیام بهگونهای بیصدا و دور باشد که به نظر برسد تا حد ممکن عینی است. به همین دلیل خیلی سخت تلاش کردم که نقطهنظر مشخصی را نشان ندهم. سعی کردم خود را به عنوان انسانشناسی از یک منظومه شمسی دیگر تصور کنم. چیزی که بیشتر برایم جالب بود، پدیدهی «مکان» بود. نه خود مکان، بلکه تأثیر آن؛ تأثیر این نوع شهرنشینی، تأثیر این شکل از زندگی و تأثیر این مدل ساختمان. چه نوع افرادی از این وضعیت به وجود میآیند؟ چه دنیای جدیدی اینجا ساخته میشود؟ آیا این دنیایی بود که مردم بتوانند در آن زندگی کنند؟ واقعاً!»
ممکن است تصور کنید این عکسها با دوربین قطع بزرگ و با تجهیزات تخصصی گرفته شدهاند با هندسهی بینقص و جزئیات بیپایان؛ اما اینطور نیست. بالتز علاقهای به آن تجهیزات سنگین نداشت و از یک دوربین لایکای سبک استفاده میکرد. دوربینی که برای گرفتن عکسهای سریع طراحی شده بود. این دوربین لنز فوقالعادهای داشت و بالتز فکر میکرد با استفاده از سهپایه، فیلمهای بدون گرین و دقت بالا در تاریکخانه میتواند آنچه را که میخواهد به دست آورد. نتیجه مجموعهای بینقص از عکسها بود که دهههاست بینندگان را جذب خود کرده است.
عکسهای بالتز مانند ساختمانها بینقص و غیرهنریاند. هیچ تصویری بهتر از این نمیتوانست این سطوح را با این وضوح نشان دهد. در اینجا دوربین در نشان دادن ظاهر آن جهان بینظیر است. همهچیز را آشکار میکند و در عین حال هیچ چیز مستقیماً فاش نمیشود. این عکاسی صادقانه از دنیایی فریبکار است و نیروی عجیب دید بالتز از این ناسازگاری سرچشمه میگیرد.
عکاسی در اواسط قرن نوزدهم اختراع شد و مدتی با دنیای اطراف خود همخوانی داشت. به عنوان محصولی از انقلاب صنعتی، عکاسی، اپتیک دقیق، فلزکاری ظریف و جدیدترین پیشرفتهای شیمی را در خود ادغام کرده بود. این موضوع دوربین را با عصر جدید چرخدندهها، قرقرهها و اهرمها مرتبط میکرد. با نگاه کردن به چیزها تقریباً میتوانستید نحوهی کار آنها را رمزگشایی کنید. در معماری، بانکها شبیه بانکها بودند، خانهها شبیه خانهها و کارخانهها شبیه کارخانهها. وضوح بینظیری که دوربین ارائه میداد میتوانست با ارج نهادن بر جزئیات به درک آنها کمک کند و دانش و زیبایی با هم ترکیب میشدند؛ اما این وضعیت مدت زیادی دوام نیاورد، زیرا مسیر صنعتی شدن منجر به استاندارد سازی ظواهر میشود. معماری به تدریج به جعبهای ساده و هندسی تبدیل شد. خطوط تولید، کالاهای یکسانی میساختند. تبلیغات، خواستههای مشترک ایجاد میکرد. در نهایت، چیزهایی که زمانی مکانیکی بودند با معادلهای الکترونیکی جایگزین شدند که کمتر برای چشم و دوربین جذاب بودند. یک ماشین تحریر دستی خوش عکس است، اما لپتاپ شما نیست. ساعت دیجیتالی هم نیست، مگر اینکه به گونهای طراحی شده باشد که شبیه چیزی قدیمیتر باشد.
روی میز من در کنار مکبوکم یک دوربین دیجیتال جدید قرار دارد. با دکمههای فلزی و زمخت خود شبیه یک دوربین قدیمی است. حجیم و سنگین به نظر میرسد، بهطوری که گویی به خانوادهی مستحکم اشیای مکانیکی تعلق دارد، نه شبکهی اشیای الکترونیکی. من آن را به دلیل کیفیتش خریدم نه به خاطر ظاهرش؛ اما کمی هم ناراحتکننده است که ابزاری که برای ثبت عینیت طراحی شده، اینقدر کمرو و خجالتی به نظر میرسد. بسیاری از اشیا و سطوح اطراف ما فریبندهاند. کفهای پلاستیکی تظاهر میکنند که چوب هستند. لباسهای جدید طوری طراحی شدهاند که شبیه لباسهای دستدوم به نظر بیایند. بانکها سعی در ایجاد شفافیت دارند. جورج برنز کمدین معروف میگفت: «صداقت. اگر بتوانید آن را جعل کنید، موفق شدهاید».
در مقابل، پارکهای صنعتی حتی سعی نمیکنند تظاهر کنند. لوگوی شرکت که روی نمای خارجی نصب شده، پارکینگ و ردیفی از درختان تنها چیزی است که نیاز است. اگر ساموئل بکت در آمریکا زندگی میکرد، شاید یکی از نمایشنامههای آخر خود را در یک پارک صنعتی می نوشت. بالتز همهی اینها را به عنوان پایان بازی مدرنیسم میدید. معماری خود را به ابتذال مقرون به صرفه تقلیل داده بود. وقتی به شکل جعبه رسیده بود، دیگر جایی نداشت برود، جز اینکه به سراسر جهان گسترش یابد. این همان دنیایی است که اکنون در آن زندگی میکنیم.
در اوایل دهه ۱۹۷۰، شبکهی بسیار کوچک گالریهای عکاسی نمیدانستند با عکسهای بالتز چه کنند. هنر کجا بود؟ شخصیت، شعر، شور و اشتیاق کجا بود؟ دنیای هنر هم عمدتاً بیتفاوت بود. با این حال، در سالهای اخیر مجموعههای بالتز در موزههای بزرگ در کنار مجسمههای مینیمالیستی از همان دوره به نمایش درآمده است. مکعبهای فولادی دونالد جاد، فرمهای ریاضی سول لویت و شبکههای آجری کارل آندره. این پیوندی بود که هنرگردانان آن زمان نمیتوانستند ببینند.
آثار بالتز همچنان معنادار باقی مانده چرا که او تنها کسی بود که اینقدر دقیق به چیزهایی نگاه میکرد که امروز تقریباً زندگی همهی مردم را شکل داده است. در حال حاضر مکانهایی که او از آنها عکس گرفته هنوز به همان شکل باقی ماندهاند. من این موضوع را از طریق گوگل استریت ویو کشف کردم، با رانندگی مجازی در خیابان وارنر، تاسین و جادهی دایر، سانتا آنا. ماشین دوربین استریت ویو با یک چشم به هم زدن از کنار این مکانها عبور کرد و واقعاً این مکانها لیاقت چیزی بیشتر از این را ندارند. اما زمانی کسی وقت گذاشته و با صبر و حوصله آنها را مشاهده کرده است.
با مرگ لوئیس بالتز درسال گذشته، عکاسی یک فیلسوف استوار و یک منتقد اجتماعی تیزبین را از دست داد. تصاویر او برای نزدیک به ۵۰ سال، با نفوذ خزندهی شرکتها و راههای درآمدزاییای که بدون توجه به مردم و زمین همه چیز را نابود میکنند، سروکار داشت. او هرگز خودنمایی نکرد و به شعارهای ساده متوسل نشد. تنها کندی میتواند در برابر سرعت مقاومت کند. تنها افراد هوشیار میتوانند در برابر افراد بیفکر ایستادگی کنند. این بازیای بود که بالتز خوب بلد بود و در بلند مدت انجامش داد.
استفاده از محتویات مجله کادر بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.
انتخاب: هستی ظهیری
مترجم: فرزاد اعتصامی
منبع: https://davidcampany.com/fast-worlds-slow-photography/

