سلام. ممنون میشوم پیش از شروع کمی بیشتر در مورد تحصیلات و کار شما بدانیم.
من دبیرستان ریاضی و فیزیک خواندم، میخواستم به هنر تغییر رشته بدهم اما روحیه محافظهکاری خانواده اجازه نداد. لیسانس را در دانشگاه فردوسی شهرسازی خواندم و بعدش بلافاصله تصمیم گرفتم عکاسی بخوانم چون در مطالعاتی که داشتیم عکاسی بخش پایهای و اساسی بود و این باعث شد که به عکاسی علاقهمند شوم. کنکور عکاسی شرکت کردم و ارشد عکاسی را در دانشگاه تهران خواندم. ولی دانشگاه چیزی که تصور میکردم نبود؛ البته تحقیقاتم را هم کامل نکرده بودم. با توجه به اینکه من در مشهد زندگی میکردم خیلی ساده نبود که با دانشجوهای دانشگاهها صحبت کنم و ببینم دروس چیست و کیفیت آموزش چگونه است. علاقه داشتم یاد بگیرم چطور عکاسی کنم اما واحدهای تئوری در دانشگاه تهران بیشتر بود و یک سری درسهایی هم بود که اتلاف وقت بود تا کمک کننده. بههرحال بعد از اتمام درسم تصمیم گرفتم برای تحصیل در جاهای دیگری اقدام کنم. شروع کردم اپلای کردن و روند معمولش که شامل امتحان زبان و اینها می شد. به دنبال جاهایی بودم که بتوانم بورسیهی تحصیلی کامل بگیرم. برای چهار دانشگاه اقدام کردم و در نهایت ییل[1] را انتخاب کردم.
فضای تحصیل در ییل چطور بود؟
خیلی فضای رقابتی و سختی داشت؛ بچهها چه به لحاظ تکنیکی و چه به لحاظ هنری خیلی قوی بودند. یک باور شخصی هم داشتند که من خودم را خیلی بیگانه با آن میدانستم. در دانشگاههای ایران همه میگفتند شما دانشجوی هنر هستید و حالا بعداً که بزرگ شدید و هنرمند شدید کارهای مهم را انجام میدهید. کسی این خودباوری را به دانشجو نمیداد که الان هنرمند هستی و باید بفهمی که چطور کار میکنی. باید این ثبات را داشته باشی که از کارت دفاع کنی و بفهمی که چطور میتوانی خلاقیتت را عرضه کنی، پای کارت بایستی و یک تعهد جدی به کارت داشته باشی. ولی دانشجوهای ییل کاملاً به این قضیه واقف بودند.
میخواهم به بحث پورتفولیو وارد شوم و برایم جالب است بدانم چطور و با چه آثاری برای دانشگاههای هنر درخواست پذیرش دادی؟
من برای چهار دانشگاه در مقطع کارشناسی ارشد هنرهای زیبا یا MFA اقدام کردم که همگی در آمریکا بودند. یک پورتفولیو آماده کردم. معمولاً دانشگاهها حدود بیست قطعه عکس میخواهند. البته یکی از دانشگاهها پانزده اثر میخواست ولی تعداد به طور معمول همین بود. بیشتر کارهایم را از مجموعهی «سفید» انتخاب کردم؛ موضوع مجموعه هم این بود که در مشهد یک بافت دست نخوردهای بود که میگفتند حتی در دوران حملهی مغول هم از آسیب دور مانده است؛ ولی بعد از انقلاب در جریان مدرنیزاسیون این بافت به دید یک کالا و سرمایه نگاه شد، تخریبهای زیادی در آن صورت گرفت تا بتوانند از این فضا پول بسازند. در راستای این تغییرات، بخشی از دیوارهای آن منطقه را سفید میکردند. من با این فضا آشنایی داشتم چون زمانی که دانشجوی شهرسازی بودم روزهای زیادی آنجا قدم میزدیم. در تز دانشگاهیام یک مطالعهی عکاسانه روی این فضا کردم و یک رودررویی عکاسانهای با این فضا داشتم. این پروژه گفتگوی من و مکان بود. حدود پنج یا شش کار از مجموعهی «undisclosed» هم انتخاب کردم که در خوابگاه دانشگاه تهران گرفته بودم و سه یا چهار فریم هم از کارهای تجربی دیگر بود.
البته این را هم بگویم که برای درخواست پذیرش، همزمان با پورتفولیو سی وی را هم میخواهند. این سی وی معمولاً سی وی سادهای است. البته هستند بچههایی که سابقهی نمایش خیلی خوبی هم دارند. من خیلی سابقهی نمایش نداشتم. نکته حائز اهمیت این سی وی در این است که اگر یک پورتفولیوی آنلاینی وجود دارد لینکها در آن قید شود. این لینکها اجازه میدهند که کارهای بیشتری از تو دیده شود و بیشتر با روند کاری فرد آشنا شوند.
پورتفولیو را بهصورت فیزیکی آماده کردی یا آنلاین بود؟
من انتخاب و ساخت پورتفولیو را آنلاین انجام دادم و البته توصیه هم نمیکنم. کارها را از روی تصاویر مانیتور انتخاب کردم ولی فکر میکنم درستتر این است که کارها پرینت شود و آدم زمان بیشتری را با کارها بگذارند و آنها را انتخاب کند یا بچیند. در اولین مرحله برای درخواست پذیرش دانشگاه، روی سایت خود دانشگاه همان پانزده یا بیست عکس را بارگذاری میکنی. بعد که در مرحلهی اول تأییدیه میگرفتی نیاز بود برای مرحلهی بعد چهار یا پنج عکس دیگر هم نشان بدهی.
آیا در پورتفولیو بهجز عکسهای انتخابی محتوای دیگری هم نیاز بود؟
در زمان درخواست پذیرش، ما باید سی وی، پورتفولیو و یک استیتمنت میفرستادیم. برای این چهار جایی که من اقدام کردم همگی نیاز به متن داشتند. در ییل این متن مهم بود و میبایست ۵۰۰ کلمه باشد. در اصل برای این بود که بدانند تو در مورد عکاسی چطور فکر میکنی. این نوشته یک لحن نسبتاً ادبی هم میخواست، البته منظورم متن احساسی نیست. اینجا خیلی با متنهای پروانهای مشکل دارند! منظورم زبان ادبی درست است. بههرحال من سعی کردم رابطهی بین کارهایم را پیدا کنم و زمان زیادی را صرف کردم که استیتمنت را بنویسم و بیشترش برمیگردد به اینکه عکاسی برای من اینطوری است که بعد از ماجرا میفهمم چه کردم. برای خیلیها مسیر برعکس است یعنی در پروژه پیش میروند و ممکن است در این مسیر کمی هم تغییر کند. ولی برای من ایدهی اولیه خیلی چیز کوچک و انتزاعیای است.
در مورد سایر محتواها بسته به دانشگاهی که اقدام میکنی و افراد و گروه استادانی که آنجا هستند و کارها را نگاه میکنند تفاوت میکند. مثلاً من ییل را که آشنایی بیشتری دارم اینطور دیدم که با آدمهایی مواجه هستی که به حدی عکس دیدهاند و سواد خوانش تصویرشان بالاست که در یک نگاه به چیدمان عکسهایت، اینکه با کدام عکس شروع کردی و چطور میان عکسها ارتباط برقرار کردهای متوجه کیفیت کار میشوند. بیشتر از ایده این مهم است که آیا تصویری که دارند میبینند ارزش آن ایده را دارد؛ یعنی تأکید اصلی روی تصویر است. کاری که میکردند این بود که اول عکسها را میدیدند و اگر عکسها جذبشان میکرد میرفتند سراغ استیتمنت. اگر عکسها خوب باشد ولی متن خوب نباشد خیلی جالب نیست اما اگر عکسها خوب باشد و متن هم آن را تقویت به این معنا که این آدمی که این عکسهای خوب را گرفته بلد است خوب هم فکر میکند برایشان حائز اهمیت است و در تصمیمگیریها بالا میروی.
یکی از نقدهایی که میشد و به من هم وارد بود این بود که تو اگر قشنگترین حرفهای دنیا را هم داشته باشی وقتی کارها را جلوی پنل نقد میگذاری میگویند:«حرفها و ایدههایت خیلی قشنگاند اما من این را توی عکس نمیبینم، نتوانستی به درستی به زبان بصری ترجمه کنی». بنابراین در داوری ییل تصاویر از سایر محتواها مهمتر هستند. در ضمن یک چیز جالبی در ییل هست که من در جاهای دیگر ندیدم و آن اینکه دانشجوهای سال قبل در مورد پورتفولیوها و عکسهای دانشجویانی که درخواست پذیرش جدید دادهاند نظر میدهند؛ یعنی در پروسهی پذیرش سال بعدیها ما همهی پورتفولیوها را میدیدیم و در مصاحبهها شرکت میکردیم.
فکر میکنی مرکز توجه یا خطوط اصلی مورد توجه داورها در بررسی پورتفولیوها چه بود؟
فرق میکند که سی وی را برای کجا میفرستی؛ یعنی در اصل تفاوت در چینش تجربیات و کارهایی است که انجام دادهای. اینکه چه چیزی را بیشتر توضیح بدهی و پررنگتر یا کمرنگتر کنی. البته برای شغلهای آکادمیک اینجا میخواهند تو هنرمند نسبتاً مطرحی هم باشی. برای درس خواندن در دانشگاه سیستم نسبتاً ساده و معمولیای هست. در مرحلهی اول خیلی ساده کارها را آپلود میکنی. ترتیب کارها در این مرحله مهم است. اینکه از کجا شروع میکنی و به کجا میرسی هم مهم است. اینکه داوران بفهمند که تو سواد سکانس بندی داری و به آن فکر کردی. در مرحلهی بعد اگر به مرحلهی حضوری دعوت شدی بچهها پرینت میآورند و نشان میدهند که بلدند کارهایشان را به طور حرفهای پرینت کنند و نور و سایه و رنگ را در اختیار داشته باشند و با آنها کار کنند؛ و در اصل نشان بدهند که به لحاظ تکنیکی هم کارشان درست است. البته این مرحلهی مصاحبه برای من غیرحضوری برگزار شد. بعد از عبور از این مرحله وقتیکه وارد دانشگاه میشویم هر دانشگاه سیستم خودش را دارد. البته شرق و غرب آمریکا هم متفاوت است. در ییل که بودم اوضاع نقد خیلی جدی بود. در ییل نقد خیلی مستقیم و جدی و کوبنده بود اما اینجا در کلآرتز[2] من نقد جدی نمیبینم. همه دربارهی خوبیهای کار حرف میزنند و این مشکلی هست که به بچهها هم میگویم.
آیا بعد از تمام شدن دورهات در ییل میخواستی از کارهایت نمایشگاه بگذاری؟
نمایشگاه گذاشتن حتماً به داشتن نمونه کار احتیاج دارد اما اتفاق دیگری برای من افتاد. اینکه در ییل وقتی بچهها فارغالتحصیل میشوند یک یا هر چند تا که ممکن باشد جاهای مختلف نمایشگاه برگزار میکنیم و یک کتاب هم از کارهای فارغالتحصیلان چاپ میکنیم. معمولاً چون ییل است گالریها موافقت میکنند این کار را رایگان انجام دهند. برای نمایشگاهمان جیمز ملینگ[3] یکی از منتقدها پذیرفت که کیوریتور ما باشد. مقالهای هم برای نمایشگاه و کتاب نوشت و ما در گالری ینسی ریچاردسون[4] کارها را نمایش دادیم. همزمان برای فراخوانی که در مجلهی اپرچر[5] آمده بود اقدام کردم که قرار بود یک نمایشگاهی از کارها گذاشته شود. ۵-۶ تا از کارهایم انتخاب شد و در نهایت فکر میکنم ۴ یا ۵ کار روی دیوار رفت. این کارها باب ورودی بود که در ابتدا با رابطه و نام ییل بود. ولی خوبی اینجا این است که فراخوانهای زیادی هست و هر کسی میتواند اپلای کند و کارش ممکن است مورد توجه قرار بگیرد. یک پنل و ژوریای هستند که تصمیم میگیرند کدام کارها به تم ما میخورد و کارها را انتخاب میکنند. این فراخوانها هم معمولاً متن میخواهند.
برای نمایشگاه انفرادی هم اقدام کردی؟
یکم سخت است. وقتی ایرانی هستی و میایی اینجا کلی سختی وجود دارد که حالا چطور به لحاظ مالی مستقل شوی، چطور اقامت و ویزا و کارهایی ازایندست را درست کنی. برای من این موضوع با کووید ههمراه شد و یک فشار بیشتری هم سر این ماجرا بود. یکی از همکاران ینسی ریچاردسون که ما در پروسهی نمایشگاه توانستیم بیشتر ارتباط برقرار کنیم گفت که ینسی کارهایت را دوست دارد و اگر خواستی نمایشگاه داشته باشی بیا و صحبت کن و این قضیه با شروع کووید همراه شد. موضوع دیگر هم اینکه من خیلی دلم میخواست پروژهام را در ایران ادامه بدهم که متأسفانه در حال حاضر به آن دسترسی ندارم.
بعد از دانشگاه چه کردی؟
در مورد کار بعد از دانشگاه، هر دانشگاهی فرق میکند. خیلی از دانشگاهها دانشجوها را برای کار آماده میکنند. مثلاً دانشگاه راتکرز از ترم دوم به بچههای MFA کلاس برای تدریس میدهند، معمولاً کلاسهای تکنیکیتر؛ و آنها را با تجربهی تدریس فارغالتحصیل میکنند اما ییل این کار را نمیکند. وقتی فارغالتحصیل شدیم هیچ آمادگیای برای دنیای بیرون نداشتیم. من هم بعد از دانشگاه به دنبال هر کاری بودم که به نوعی به عکاسی و هنر ارتباط داشته باشد. ییل برای ساختن رابطههای حرفهای جای خیلی خوبی بود و خیلی از بچهها رابطههایی ساخته بودند که بعد از دانشگاه کمکشان کرد. در ییل ما هر هفته دیداری با هنرمند، نویسنده و کیوریتور و آدمهای مهم داشتیم. بههرحال من کارهای دیگری هم کردم مثل عکاسی از بچههای مدرسهای. فکر میکردم میتوانم در کنار این از بچهها عکس بگیرم و کار هنری خودم را هم داشته باشم. بعد دیدم اینجا قوانین خیلی عوض شده و برای محافظت از بچهها باید از هزار مانع رد شوی تا بتوانی از بچهها عکس بگیری. کار من خیلی صنعتی بود و باید یک تعداد زیادی عکس از بچهها میگرفتم. در این حین از طرف ان وای یو[6] به من پیشنهاد شد که درسی را آنجا تدریس کنم و من تدریس را آغاز کردم که همزمان بود با شروع کووید و دانشگاهها آنلاین شد. من هر دو کارم را از دست دادم و از نیویورک خارج شدم و به میشیگان رفتم تا با برادرم زندگی کنم. درعینحال شروع کردم به اپلای کردن برای کارهای آکادمیک. در این بازهی زمانی خیلی تلاش کردم و برای خیلی از جاها اقدام کردم و در نهایت برای سه جا مصاحبه گرفتم.
اپلای کردن برای کار آکادمیک چطور بود؟ آیا اینجا هم پورتفولیو مهم بود یا فقط رزومه و سی وی و در کل سابقهی کاری مهم بود؟
پورتفولیو خیلی مهم بود. دانشگاههایی که میخواهند معلم هنر استخدام کنند به دنبال این هستند که هنرمند خوب استخدام کنند. قطعاً نمونه کارها مهم هستند. علاوه بر آن سابقهی نمایش هم مهم است. چون برایشان اهمیت دارد که تو آدمی باشی که ارائه دادن و برگزاری نمایشگاه را بلد باشی. دانشگاههای مهمتر برایشان مهم است که آدمهای معروفتر را برای تدریس جذب کنند.
در این مرحله پورتفولیویی که آماده کرده بودی را تغییر دادی؟
بله. پورتفولیویی که برای کار در دانشگاهها آماده کردم تنها یکی دو کار از کارهای قبل ییل داشت و بیشتر کارهای جدید بود. بههرحال وقتی در ییل بودم باید پروژههای زیادی کار میکردم و این باعث میشد کارهای زیادی برای پورتفولیو داشته باشم. البته برای گرفتن کار آکادمیک سی وی هم مهم است. سابقهی نمایش و سابقهی تدریس هم همینطور. بیشتر جاها برای استاد حقالتدریس، سابقهی تدریس میخواهند. بعضی جاها حدود سه سال سابقهی تدریس لازم است. ضمنن اینکه اینجا شرایط خیلی بد است چون به حقالتدریسیها پول خیلی کمی میدهند.
آیا برای هرجایی که اقدام میکردی رزومه یا سی ویات را تغییر میدادی؟ یعنی بر اساس اهداف یا علاقهمندیهای احتمالی آن مجموعه اینها را تنظیم میکردی؟
وقتی کووید شروع شد من تصمیم گرفتم که فقط برای کار آکادمیک اقدام کنم. یک سری وبسایتهایی هست که هر دانشگاهی که بخواهد استخدام نیروی تماموقت داشته باشد آنجا اطلاعیه میگذارد. من فقط برای دانشگاهها اقدام کردم. درستش این بود که نگاه کنی و ببینی کسانی که در هیئت داوری هستند و برای استخدام تو تصمیم میگیرند چه کسانی هستند و کارهایشان چطور است؛ اما من این کار را نکردم.
البته مسئلهی دیگری که اینجا مهم میشود این است که خیلی از دانشگاهها علاوه بر استیتمنت یا بیانیه تقریباً همه کاورلِتر[7] میخواهند. کاورلِتر اینجا خیلی مهم است که باید آن را بر اساس دانشگاههای مختلف تنظیم کنی. البته که یک سری چیزها میتواند ثابت باشد ولی باید با توجه به سیاستهای دانشگاهی که برای آن اقدام میکنی نوشته شود. مثلاً در بخشی از کاورلِتر باید توضیح دهی فلسفهی تدریس من چیست و چرا تدریس هنر برایم مهم است.
آیا کاورلِتر ساختار مشخص و تعیین شدهای دارد؟
یک ساختار نسبتاً مشخصی دارد، از همه مهمتر اینکه وقتی اعلان یک کاری را میزنند یک سری ویژگیها را میآورند. تو به عنوان درخواست کننده باید بروی آنها را ببینی که چه چیزهایی نوشتهاند و سعی کنی در کاورلِتر به تمام آن نقاط توجه کنی. ولی پاراگراف اول خودت را معرفی میکنی که چه هستم و سابقهی تحصیلیام چیست و کجاها درس دادهام و چه کارهای هنریای انجام دادهام. البته همهی اینها بحث دارند. من خودم تعداد زیادی نمونهی کاورلِتر دیدم و در نهایت با یک نفر به نام ال پرز[8] صحبت کردم که هنرمند خیلی خوب و شناخته شدهای است، هیئتعلمی هاروارد است و چون در دورانی که ییل بودم به عنوان منتقد با او آشنا شده بودم لطف کرد و راهنماییام کرد. متن کاورلِتر خودش را با من به اشتراک گذاشت که ببینم چه کار کرده است. بههرحال میخواهم بگویم دیدن نمونه امر مهمی است.
پس بالاخره توانستی در دانشگاه کار تماموقت بگیری.
من چند جا مصاحبه دادم و مصاحبه دادن هم اینجا داستان خودش را دارد. سؤالاتی که در مصاحبه میپرسند خیلی مهم است. من فهرستی از دوستانم به دستم رسیده بود که مجموعهای بود از سؤالاتی که همهی آنها در مصاحبههایشان با آن روبرو شده بودند. هر کس سؤال جدیدی میدید به آخر لیست اضافه میکرد و اینطوری برای خیلی از سؤالات میشد از پیش فکر کرد و آمادگی داشت. بعضی از دانشگاهها علاوه بر این میخواهند بدانند که اطلاعات تو از دنیای هنر چطور است؛ مثلا یک سال کلی میپرسند که به نظرت در حال حاضر روند دنیای هنر و یا بازار هنر چطور است و … مثلا یکی از سؤالهای پرتکرار در مورد تکنیک است. چون در ابتدای تدریس معمولاً میخواهند تکنیک درس بدهی و در مصاحبه میخواهند توانایی تکنیکی تو را بسنجند.
بههرحال باید پذیرفت اینجا کار سخت است چون رقابت خیلی بالاست. خیلیها هستند که سیویهای خیلی خوبی دارند و کارهای زیادی انجام دادهاند. این هم که انگلیسی زبان دومت باشد خیلی خوب نیست چون کسانی که زبان اولشان انگلیسی است احتمالا در مصاحبه ها بلاغت بیشتری دارند، کلمات درستتری را انتخاب می کنند و بیان بهتری دارند؛ و البته که همهی اینها تمرین است؛ بنابراین لازم است که چند تا مصاحبه را خراب کنی و در چند جا رد شوی تا یاد بگیری و یک جای خوب کار پیدا بکنی.
من الان به عنوان مدیر (مسئول) لابراتوار عکس کل آرتز[9] فعالیت میکنم. کل آرتز در والنسیا شمال لسآنجلس است و جای شناخته شدهای است. جان بالدساری و آلن سکولا اینجا بودهاند و یک گنجینهای هم داریم که آلن سکولا به دانشگاه اهدا کرده است.
برای تدریس در دانشگاه مدرک فوقلیسانس هنر کافی است یا نیاز است که حتماً دکتری داشته باشی؟
اینجا به فوقلیسانس مدرک نهایی میگویند و میتوانی با آن تدریس کنی. ولی دپارتمانها مختلف است. دپارتمان هنرهای تجسمی داریم و دپارتمانهای تاریخ هنر یا مطالعات هنر. اگر بخواهی که دپارتمان تاریخ هنر و یا مطالعات هنر درس بدهی آن وقت باید دکترا داشته باشی ولی برای تدریس در هنرهای تجسمی نیاز نیست.
خیلی ممنون از وقتی که برای مصاحبه گذاشتید.
[1] Yale University
[2] Cal Arts
[3] James Melling
[4] Yancey Richardson
[5] Aperture
[6] NYU
[7] cover letter
[8] Elle Pérez
[9] California Institute of the Arts
استفاده از محتویات مجله کادر بدون ذکر منبع پیگرد قانونی دارد.
گفتگو: هستی ظهیری